موضوع:
بکهیون تنها کسی است که میتواند در مقابل سرنوشت شوم قبایل نور بجنگد و آنها را نجات دهد اما در مقابل نیز فرد کم توانی وجود ندارد. او شاهزاده ی تاریکیست.... چانیول!
این داستان، در حال نوشتن است و هر هفته قسمتی از آن آپلود میشود.
برای دانلود قسمت های این داستان، به ادامه ی مطلب بروید
همچنین شما می توانید از این قسمت تیزر ویدیویی این کتاب رو که خودم هم ادیت کردم، ببینید.
همچنین لطفا نظرات خودتون رو برام بنویسید.
جلد اول: شاهزاده تاریک
قسمتی از متن:
چانیول همانطور که به بخار برخواسته از چای نگاه میکرد، بی آنکه جواب سهون را دهد، پرسید:« میدونی پشت اون تپه ها چیه؟»
« نه»
« تا چشم کار میکنه جنگل. و دقیقا در انتهای این جنگل شهر نور. با قصری از جنس الماس در وسطش.»
« واااو. باید خیلی قشنگ باشه.»
« هست. البته که هست. و مادرم اونجاست. درست در قلب شهر. در قلب کاخ. بدون اینکه فکر کنه منی هم وجود دارم.»
«آ...»
« چیزی برای گفتن نیست سهون. هیچ چیز»
جلد دوم: شاهزاده نور
خلاصه داستان:
بکهیون، خسته و درمانده، ناامید و ترسان خود را پشت درهای اتاقش در سرزمین پارسا پنهان کرده است. تعداد زیادی از مردم و سربازانش در جنگ کشته شده و مادرش برای همیشه او را ترک کرده بود. تاریکی هر لحظه قویتر میشد و دوستان بک، باید شاهزاده را به دنبال کردن سرنوشت خویش ترغیب کنند. او میبایست پا به دنیای ارواح گذارد و به کمک روح شفق تاریکی را از جهان پس زند و باری دیگر امید را به دلها بازگرداند.
قسمتی از داستان:
با باز شدن دروازه ی ارواح، نسیمی سرد بر تنش وزید. نسیمی که ترس را بر جانش می انداخت. صدای ارواح به گوش می رسید و او را به سمت دنیای مردگان فرا میخواند. به عقب بازگشت. جیمین با اضطراب و ترس به شاهزاده اش می نگریست. بکهیون به زحمت لبخندی زد و رو به راهب گفت:« من آماده ام.»
***
در اتاق مهر و موم شده را گشود. چه چیز پشت آن در به انتظارش نشسته بود؟ چه بود که افرادش او را از دیدن آن منع می کردند؟ قدم به اتاق نهاد. تاریکی اتاق با نور آتش کف دستش به مبارزه پرداخت. همه چیز در هاله ای از ابهام قرار داشت. چرا آن اتاق با آنکه به نظر معمولی می آمد، اتاقی پنهان شده بود؟ به دیوارها نگریست و با دیدن چیزی بر روی دیوار، پاسخ سوالش را یافت.
جلد سوم: جهانی دیگر
خلاصه داستان
جهانی که میشناسیم در حال جنگ است. افرادی اسرار زندگی ابدی را کشف کردهاند که نمیدانند رویای ابدیت، هیچ باقی نخواهد گذاشت. آنها سراسر از خشم و امیدی واهی پر شدهاند و راهی اشتباه را برگزیدند. مسیری که آنها را به کام مرگ میکشاند و در این میان قهرمانان، کسانی که میتوانند دنیا را از ورطهی نابودی برهانند، به دور انداخته شدهاند.
پیج اینستاگرام:@mina_n7821
دوستان اگر اشکالی در لینک دیدید لطفا همینجا نظر بذارید تا درستش کنم. و لطفا نظرات خودتون رو درباره ی داستان زیر همین قسمت درج کنید. اگه هم میخواین مستقیم باهام حرف بزنین یا اینکه خبرای جدید درباره ایم مجموعه رو زودتر بفهمین، پیج اینستام رو فالو کنین. 😊
با تشکر
تو رو خدا بگو کی اپش می کنی دارم از استرس می میرم
فوق العاده است به عمرم همچین فیکی نخوندم
فقط بگو کی کاملشو میزاری.