خلاصه داستان:
الیکا، شاهزاده ای گمشده است که در بطن تاریخ به فراموشی سپرده شده. حال دشمنان وطنش، تکیه بر تخت شاهنشاهی زده اند و همین او را بیشتر و بیشتر می آزارد. او میبایست دل به خطر داده و از منطقه ی امن خود بیرون آمده تا برای بازیابی کشورش اقدام کند. اما در راه با مشکلاتی روبه رو خواهد شد که گاه او را تا مرز مرگ به پیش میبرند. عاقبت او چه خواهد شد؟
قسمتی از متن:
چشمان جادوگر تنگ شد، چیزی زیر لب پچ پچ کرد، مابین دستانش گلوله ای آتشین شکل گرفت و به سوی پیرمرد رها کرد. گلوله مسافت بین او و پیرمرد را به سرعت طی کرد ولی قبل آنکه به او برسد در هوا یخ زد و مانند دانه های برفی سیاه رنگ بر زمین ریخت. صدای حبس شدن نفس جادوگر به گوش رسید. کمر پیرمرد راست شد. دنباله دستاری که صورتش را پشت آن مخفی کرده بود، کنار زد و قیافه پسری جوان در حدود بیست سال به نمایش گذاشته شد. چشمانش آبی سیر و موهای مشکی نسبتا بلندش از زیر دستارش بیرون زده بود. پسر پوزخندی زد. چشمانش تغییر رنگ داد و به سبز کمرنگی مبدل گشت. به سمت جادوگر حمله ور شد جادوگر سعی در دفاع از خود داشت اما سرعت آن جوان به شدت بالا بود. جادوگر حس کرد که پاهایش به زمین میخ شده و نمی تواند به راحتی حرکت کند. آن پسر به دور خود چرخید، به جایگاه قبلی خود بازگشت و رو به او پوزخندی زد.
دوستان اگر اشکالی در لینک ها دیدید لطفا همینجا نظر بذارید تا درستش کنم. و لطفا نظرات خودتون رو هم درباره ی داستان زیر همین قسمت درج کنید
ممنون
سلام
چرا لینک دانلود نیستش؟