خلاصه جلد اول که پشت کتاب منتشر شده ایرانبان نوشته شده است: در جنگل مرگ، جایی که بدترین مجرمان امپراتور به آن تبعید میشوند، خواهران دوقلو، موریا و آشین، موظف میشوند وظیفهای خطرناک را انجام دهند. چون آنها محافظ و جستجوگر هستند و هر سال باید اشباح خشمگین و معلون را به آرامش برسانند. اما امسال، اشباح آرام نمیگیرند...
موریا و آشین که مورد تهدید مجرمی قدیمی قرار گرفتهاند، باید در اسرع وقت امپراتور را از تهدیدی خطرناک آگاه کنند. خواهرها که دزدی بیپروا و جنگجویی با سابقه خانوادگی سیاه همراهیشان میکند، هنگام عبور از صحرا، با هیولاهای افسانهای روبهرو میشوند و با آنها میجنگند؛ اما دشمنان خبیث دیگری نیز در دربار امپراتور منتظر آنها هستند.
و رازی که برای همیشه تعادل بین دو دنیا را به هم میزند...
بخش مورد علاقه من از کتاب اول:
وقتی از دور صدای شکستن شاخهای آمد، موریا سرش را بلند کرد. دایگو به لاشهی حیوان نگاه کرد؛ گویی فکر میکرد سر و کلهی دوستانش پیدا شده است. دقیقتر که گوش دادند، موریا صدای برخورد پاهایی را با زمین سخت شنید. خواست به طرف صدا برود که گاوریل از پشت، یقهی پیراهنش را گرفت و او را فورا عقب کشید. حرکتش آنقدر سریع و محکم بود که موریا را نقش بر زمین کرد. آهسته گفت:« سرتو پایین نگه دار!»
وقتی موریا دهان باز کرد تا حرفی بزند، گاوریل او را به سکوت واداشت. هر دو روی زمین دراز کشیده بودند.
« ساکت باش و همین جا بمون.»
« اگه میخوای من کاری انجام بدم، باید خواهش...»
« هیس...!»
ترس در نگاه گاوریل موج میزد؛ ترسی فزاینده. موریا صدای تپش قلبش را میشنید.
" اون فکر میکنه که سایههای سرگردان دارن میان اینجا."
آنها میان درختها و بوتهها روی زمین دراز کشیده بودند و دایگو بیحرکت به منبع صدا در دوردستها خیره شده بود. موریا هنوز صدای پوتینهایی را میشنید که با آهنگی ثابت به زمین میخوردند و برگهای خشک یا شاخهها را میشکستند.
«اونا چند نفرن؟ به نظر میرسه یه لشکر باشن. لشکری از مردهها.»
بخش دانلود:
سلام علیکم. ترجمه کتاب متوقف شده؟ قصدی برای ادامه اش ندارید؟